پسر خاله جذاب من C3 P1

Melody Melody Melody · 1404/3/24 01:02 · خواندن 5 دقیقه

فصل سوم پارت اوللللل

پارت اول از فصل سوم بریم ببینیم دعواشون چی میشه

❍⌇─➭ welcome to ⌗my blog : ๑ ˚ ͙۪۪̥◌ ⌨

✩̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣̣ͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯͯ

❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ ❜

◆:*:◇:*:◆:*:◇:*:◆

#نویسنده 

از اونجایی که دامیان و انیا دعوا کرده بودن الان انیا هدف راحتی برای لایت و کانکی بود 

دامیان بعد از اینکه جلوی انیا خراب شد برگشت شرکت و بعد از چند ساعت کار براش یک نامه ی استعفا اومد که مال انیا بود و از اونجایی که نمیخواست انیا رو بیشتر عصبی کنه قبولش کرد بعد پوفی کشید جسیکا در زد و اومد داخل 

J:چیشده اقای دامیان بنظر خسته میاین

D:با دوست دخترم دعوام شده و لطفا این چند روز رو مخم نرو که اخراج میشی و دیگه حتی نمیتونی پات رو توی این شرکت بزاری 

جسیکا که فهمید دامیان خیلی عصبی و ناراحته برگشت و رفت سمت در و اروم خارج شد ولی جسیکا بیخیال نشد و این اتفاق رو یک فرصت در نظر گرفت 

در همین حین انیا خونه بکی خوابیده بود و بکی با پیتر داشتن حرف میزدن

B:از این به بعد باید جاسوسی دامیان رو بکنی

P:من جاسوسی رفیقم رو نمیکنم 

بکی مشتش رو اورد بالا        B:مطمعنی؟ 

P:خب حالا که میبینم فکر کنم اره باید بکنم  

B:افرین پسر خوب 

پیتر لبخند دردناکی زد که توش میگفت کمککککک

آنیا از خواب بلند شد ساعت ۱۰ صبح شده بود وقتی کنارش رو نگاه کرد دید کسی نیست و یادش افتاد که اونو دامیان بهم زدن 

اره براش سخت بود ولی بهتر بود که مدتی دور از هم باشن و برای اینکه فکر خودشو از دامیان دور کنه لباسش رو پوشید و کیفش رو برداشت و رفت بیرون

A:بکی من میرم دور بزنم        B:وایسا منم بیام

A:نه خودم تنهایی میرم میخوام یکم تنها باشم ببخشید سری بعد 

بکی فهمید حال آنیا خوب نیست و خونش به جوش اومد و بلند شد لباس پوشیدن و دست پیتر رو گرفت و سوار ماشین شدن و رفتن خونه دامیان 

زنگ رو زدن و کسی جواب نداد 

P:اون الان شرکته      B:تو اینو باید الان بهم بگی؟ 

P:خب راستش     

B:نمیخواد چیزی بگی سریع سوار شو برسم

دوباره سوار ماشین شدن و رفتن در شرکت و چون قبلا بکی اونجا کار میکرد و تقریبا تقریبا شخص مهمی بود همه میشناختنش و گذاشتن بره داخل 

با عصبانیت داشت میرفت سمت دفتر دامیان که جسیکا جلوش گرفت 

J:هی خانم وقت قبلی داری 

B:من نیاز به وقت قبلی ندارم دامیان دوستمه 

J:نمیشه بدون وقت قبلی برین داخل 

B:ببین جنده خانم یک چی بهت بگم.....با این پاچه خواری هات به هیچ کجای نمیرسی حتی به دامیان چون یکی رو از قبل دوست داره و اسم اونم آ..... 

یهو دامیان درو باز کرد و جلوی دهنم رو گرفت 

D:بزار بیان داخل کی به تو گفت واسه وقت ملاقات من زمان تعیین کنی؟ 

J:نه فقط من......       

D:چی میخواستی کمک کنی؟همیشه میخوای کمک کنی ولی اینو بدون من به کمکت نیازی ندارم

جسیکا سرشو پایین انداخت و رفت 

دامیان پیتر و بکی رو برد تو دفترش

D:به کسی نگو آنیا دوست دخترمه چون نمیخواد کسی بفهمه

B:اصلاح میکنم پوست دختر سابق 

D:ما هنوز بهم نزدیم فقط فقط برای مدتی از هم جدا شدیم 

P:داداش بیا و قبول کن گند زدی و باهاش بهم زدی 

B:واقعا که دامیان اون دختر خیلی ارزشش بیشتر از ایناس تو دیگه درکش کن بدون پدر و مادر بزرگ شده و پدرش مرده مادرش هم ترکش کرده اون دختر توی زندگیش فقط تورو داشت که توهم باعث رنجش شدی الانم از شدت ناراحتیش از خونه زد بیرون 

D:چی تو....تو گذاشتی تنها بره بیرون 

B:دامیان اون تغییر کرده اون بزرگ شده اون دیگه میتونه روی پای خودش وایسه....تو اصلا هیچ میدونستی اون میرفته کلاس کاراته؟ 

D:خب ببین..... 

B:نه نمیدونستی چون هنوز فکر میکنی هنوز اون انیا شکسته شده قبل ولی نه اون میتونه قوی باشه ولی ادم وقتی جلوی ادم مورد علاقشه ضعیف میشه اسیب پذیره

D:اره میدونم.....تقصیر من بود که آنیا اون بلا سرش اومد و قبول دارم ولی چیکار کنم ببخشه منو؟ 

B:اینو دیگه خودت باید بفهمی 

P:داداش تو دوست پسرشی از ما میپرسی؟ 

B:هوی من رفیق ۱۸ سالشم 

D:منم از اول عمرم میشناختمش

B:چون شما فامیلین.....حالا بزار ببینم آنیا کجاس 

بکی زنگ زد به گوشی آنیا ولی وقتی جواب داد یهو صدای یک خانومه اومد 

???:دوست آنیا فورجر هستین؟ 

B:بله و شما کی هستین و چرا گوشی آنیا دست شماعه 

???:خانوم آنیا وسط جاده افتادن و ماشین به ایشون زد و الان باید عمل بشه نیاز داریم به قیم یا شوهرش یا اگر نداره نامزدش تایید کنن

دامیان یهو در لحظه بدون اینکه چیزی رو برداره فقط با سوییچ توی جیبش دوید سمت ماشینش و با تمام سرعتی که میتونست سریع رفت سمت بیمارستان 

D:آنیا فورجر گفتن باید عمل بشه و نیاز به تاییدیه داره 

(N:پرستار H:دکتر) 

N:این برگه رو پر کنید 

توی برگه نوشته بود نسبت با بیمار شماره تماس امضا و اثر انگشت 

دامیان توی نسبت نوشت نامزد و امضا و زد و اثر انگشت هم زد 

N:ممنونم 

دامیان زنگ زد به پدر و مادر یعنی لوید و یوری 

دامیان نشست روی زمین و سرشو توی دستاش گرفت بود و بکی داشت گریه میکرد و داد میزد 

B:دامیان همش تقصیر توعه همش تقصیر توعه 

پیتر بکی رو بغل کرد و سعی کرد ارومش کنه 

P:ششش اروم باش اون خوب میشه 

که بعد از ۴۰ دیقه دکتر اومد بیرون

H:عمل خوب پیش رفت ولی وضعیت ایشون خیلی بده برای همین به ای سی یو انتقال شون دادیم

بعد از تموم شدن حرفای دکتر دامیان با ترس دوید به سمت اتاق آنیا و واردش شد و بغل آنیا نشست و دست آنیا رو گرفت نشست و اشک های بدون صداش جای شدن 

 

 

 

 

 

 

۵۷۷۷ کاراکتر

میدونم خیلی خفن بود این پارت😂ولی امیدوارم خوشتون اومده باشه و اینکه بهم بگین اگر سد اند کنم قشنگ یا نه هپی اندینگ؟