نفرتی که تبدیل به عشق شد آخرP

Melody Melody Melody · 1404/4/4 21:22 · خواندن 4 دقیقه

 اینم پارت اخر بچه ها

بچه ها این پارت اخره و میخوام یک رمان دیگه رو شروع کنم 

───✱*.。:。✱*.:。✧*.。✰*.:。✧*.。:。*.。✱ ───

╳°»。 ∾・⁙・ ღ ➵ ⁘ ➵ ღ ・⁙・∾ 。«°╳

*┈┈┈┈*┈┈┈┈*┈┈┈┈

•┈┈┈•┈┈┈•┈┈┈

 #ارشام

دیگه تحمل آرش رو نداشتم و با اون کاری که با تیانا کرد بیشتر میره رو مخم دیگه اعصابم نمیکشید به تیانا گفتم 

A:من میرم بیرون هوا بخورم     T:باشه

رفتم پیاده روی کنم که یک سوپر دیدم و رفتم داخلش یک پاکت سیگار گرفتم و گذاشتم تو دهنم و با فندک روشنش کردم که یهو یکی از دهنم کشیدش بیرون و منم بدون اینکه نگاه کنم کیه داد زدم و گفتم

A:چه غلطی میکنی 

که یهو دیدم گوشمو گرفت و پیچوند

A:ای ای چیکار میکنی زنیکه

T:که اینطور.....زنیکه.....بعدشم سیگار میکشی......مگه قول نداده بودی سیگار نکشی 

تازه فهمیدم چه غلطی کردم و به گوه خوردن افتادم 

T:خب چیزی برای گفتن نداری؟ 

A:خب ببین اول گوشمو ول کن بعد بهت میگم 

T:نه 

تیانا گوشمو گرفت و دنبال خودش کشید و کل راه داشت غر میزد که یهو وسط راه 

???:نمیدونستم اینقدر زن ذلیلی اقای جونز 

که تیانا گوشمو ول کرد و هردو برگشتیم سمتش و با اینکه میدونستیم کیه ولی با دیدنش تعجب کردیم چقدر تغییر کرده بود 

T:خب خب میبینم اقای جونز دیگه هم اینجاست ولی یک چیزی حداقل ارشام یکی رو برای خودش داره تو حتی همینم نداری

(S:آرش) 

#تیانا

S:هی هی خانومی اروم باش من فقط شوخی کردم

T:اره شوخی بود ولی من....... 

که ارشام دستشو گذاشت جلو دهنم

A:بسه تیانا......تو اینجا چیکار میکنی؟

دستشو گاز گرفتم

A:تیانا مگه سگی میدونی دردم نمیاد ولی اینجا از اینکارا نکن

T:تو نباید جلومو بگیری اون باید بدونه عجب هیولا هست

S:اره میدونم و بابت کارایی که کردم واقعا متاسفم

T:تو گفتی منم باور کردم 

یهو سرشو اورد دم گوشم و گفت 

S:قایم نکن میدونم که خوناشام شدی 

که چشمام گرد شد و هولش دادم عقب ولی انگار نتونستم قدرتم رو کنترل کنم و محکم خورد به دیوار ولی به طرز عجیبی چیزیش نشد 

T:از کجا میدونی     S:من همه چیزو میدونم 

A:تیانا راجب چی حرف میزنین

T:ارشام اون خطرناکه عقب وایسا

A:میدونی که من از اون قوی ترم 

که یهو در ثانیه ای چشمش بهم زدن آرش جلوی ارشام ظاهر شد

S:مطمعنی

و بعدش دندون هاشو توی گردنش فرو کرد و من فهمیدم قصد و مرضش چیه ولی سریع و محکم هولش دادم عقب و به سمتش دویدم و زدم تو دهنش

S: مطمعن شدم که ملکه خوناشام ها قویه

T:ببین زر زر نکن اون از ۴ سال پیش که بهم تجاوز کردی اینم از الان که میخوای خون شوهرمو بخوری دیگه نمیکشم از دستت 

یهو ارشام منو کشید عقب

T:چیه تو که کارت کشتن ادماست چرا الان نمیزاری بکشمش

A:نه تیانا ولی اون هر گوهی هم بخوره حتی بدترین کار دنیا بازم داداشمه

S:پس یکم وجدان داری داداش

مطمعنم ارشام میخواست بزنه تو دهنش ولی داشت منو اروم میکرد 

واقعا دیگه نمیکشیدم اینقدر مشکل اومد تو زندگیم اینم از اینکه ملکه خوناشام ها شدیم واقعا دیگه نمیکشم 

الان شبه رفتیم خونه آرش اومده و توی اتاق مهمان مونده ولی من هنوزم عصبیم 

واقعا دیگه نمیکشم پس وقتی ارشام آرش خوابیدن رفتم رفتم روی پشت بوم 

بنظرم بهترین تصمیمم این باشه پس...... 

 #ارشام 

نصف شبی خواب از سرم پرید و پاشدم و دیدم تیانا نیست و در لحظه یادم افتاد تیانا کل روز رو ناامید و ناراحت یک گوشه نشسته بود و با خودم گفتم اون وقتی ناراحته میره پشت بوم پس حتما اونجاس ولی وقتی رفتم پشت بوم دیدم تیانا لبه ی پشت بوم وایستاده 

A:هی تیانا چیکار میکنی 

T:ارشام عاشقت بودم تو کل عمرم دوست داشتم ولی وقت خداحافظیه 

و بعدش پرید پایین سریع دویدم سمتش به امید اینکه بتونم دستشو بگیرم ولی نرسیدم و اون افتاد پایین 

اشک هام سرازیر شد و سریع دویدم پایین و زنگ زدم به امبولانس چون خونه کلت دو طبقه بود و با پشت بوم میشد ۳ طبقه 

ولی دیگه کار از کار گذشته بود 

۲ سال بعد

من یکسال تمام فقط عزادار بودم و الان تقریبا ۲ سال از مردن تیانا گذشته ولی هنوز یادمه اون روز چقد گریه کردم چقدر دلم شکست 

چقد فشار روش بود که اینکارو با خودش کرد

هنوزم پشیمونم که نتونستم اون قدری خوشحالش کنم که بتونه به زندگی بخاطر من ادامه بده 

من دیگه از اون روز نتونستم از خودم هیچ گونه احساسی نشون بدم به جز غم از دست دادنش 

امروز هوا افتابی بود رومو کردم به اسمون و گفتم

A:امیدوارم تو زندگی بعدیم ببینمت ولی اینو بدون که نبود تو سخته برام ولی قول میدم از هرکی برات عزیر بود محافظت کنم

 

 

 

 

 

 

پایان

اینم هم پارت اخرررر