
پسر خاله جذاب من C3 P4

پارت جایزس
بچه ها این پارت جایزه چون من به سطح طلا رسیدم و اگر شما حمایتم کنین تا اخر تابستون شاید بتونم به الماس برسم🤍واقعا مرسی که تا اینجا کمکم کردین💗خب بریم سراغ داستان
I͢..... I͢..... I͢..... I͢..... I͢..... I͢..... I͢..... I͢..... I͢.....
╳°»。 ∾・⁙・ ღ ➵ ⁘ ➵ ღ ・⁙・∾ 。«°╳
══✿══╡°˖✧✿✧˖°╞══✿══
- - ┈┈∘┈˃̶༒˂̶┈∘┈┈ - -
↻ ◁ II ▷ ↺
#آنیا
بعد از کلی بحث با هیرو بهش گفتم برگرده توی اتاق و با پسرا تمرین کنه تا شنبه گند نزنه
H:نگران نباش خانم فورجر ناامیدتون نمیکنیم
هیرو رفت و منم رفتم تو دفترم و منشیم اومد توی دفتر
(S:منشی)
S:خانم آنیا ما باید برای گروه فور تون اسپانسر جور کنیم و فعلا ۳ تا از بهترین شرکت های کشور بهمون پیشنهاد دادن
A:بزار خود پسرا انتخاب کنن S:شما مطمعنین؟
A:بله
من کارم با همه ی مدیر ها فرق داشت و به نظر تازه کار هامون همین میدم پس گذاشتم خودشون انتخاب کنن پس برگه هارو گرفتم دیدم بله سه تا شرکت کانکی لایت و دامیان بهمون پیشنهاد دادن پوفی کشیدم
S:ام چیزی شده خانم آنیا؟
A:نه فقط حوصله زر زر های این سه تا رو ندارم
منشیم با تعجب نگاه کرد
S:منظورتون چیه؟ مگه شما میشناسید شون
A:دوتاشون اکس هامن اون یکی هم روم کراش داره
S:واو پس شما خیلی معروفیت
راستی منشیم و من خیلی صمیمی هستیم ولی سرکار جدی حرف میزنیم چون کاره خب
صدامو یواش کردم
A:بعد از کار بریم نوشیدنی بزنیم برات تعریف میکنم
اونم علامت اوکی رو داد و از اتاق خارج شد
ساعت ۵ عصر شده بود و دیگه واقعا خسته شدم و دیگه نمیکشیدم پس کارمو ول کردم و با منشیم رفتم رستوران
(اسم منشیش:آکانه هست)
S:خب خب میبینم اینجا یکی هست که خیلی پر طرفداره ولی جدی میگم باید کل رستوران رو رزرو میکردی؟
A:اگر نمیکردم الان یک گله طرفدار دورم بودن
S:اووووو خانم معروف.......پس گفتی دوتا اکس داشتی و یکی هست که روت کراش
و بعدش از اول تا اخر همه چیزو خلاصه براش گفتم
S:اوووو پس شما دوتا فقط سر یک دعوای کوچیک بهم زدین
A:ببین نمیخوام راجبش حرف بزنم مال سه ماهه پیشه و من فراموشش کردم
S:خیلی خب خیلی خب شما درست میفرمایید
A:منظورت چیه
S:هیچی فقط اگر یادت رفته بودش پس چرا وقتی داشتی تعریف میکردی بغض کردی؟ فکر کردی نمیفهمم؟
A:ببین جدی دیگه نمیخوام باهاش باشم ولی بعضی موقع ها دلم براش تنگ میشه
S:میفهممت
#دامیان
الان ۳ ماه از بهم زدن منو آنیا گذشته ولی بازم دوسش دارم انکار که کسی جز اون به چشمم نیاد این حسو دارم ولی من بیخیالش نشدم ولی کاری هم نمیکنم که خوشش نیاد پس باهاش لاس نمیزنم ولی مراقبشم پس برای اینکه اسپانسر نیاز داشت بهشون پیشنهاد دادم و بعدش فهمیدم اون دوتا احمق دیگه هم پیشنهاد دادن و از اینجا به بعدش به آنیا بستگی داشت
دیشب تا دیر وقت کار کردم و حتی مجبور شدم شب اینجا بخوابم ولی انگار نه انگار برای کسی مهم نبود پس یک قرص برداشتم و رفتم روی کاناپه و پتو انداختم و به منشی گفتم کسی نیاد داخل و بعدش درو قفل کردم و خوابیدم وقتی پا شدم ساعت ۶ شده بود یعنی من ۳ ساعت کامل خواب بودم پس رفتم رستوران ولی فهمیدم کلش رزرو شده و وقتی پرسیدم کی اینکارو کرده گفتم آنیا فورجر پس بهشون گفتم
D:من دوست پسرشم
???:تو گفتی و ماهم باور کردیم آنیا فورجر ایدل معروف دوست پسر داشته باشه؟هه هه شوخی قشنگی بود برو بچه گول بزن
حرفمو باور نکردن و خب منم دروغ گفتم ولی وقتی گفتم بهش بگن من اینجا وقتی برگشتن
???:ایشون گفتن هیچکس حق ورود نداره
D:ولی من..... ???:ولی نداریم اقا بفرمایید
من بیخیال شدم و رفتم
ببخشید اگر کوتاه بود
فعلا تا همینجا باشه
فعلا بای بای