
پسر خاله جذاب من C3 P3

فصل سوم پارت سومممم
پارت جدید اوردممممم
──✱*.。:。✱*.:。✧*.。✰*.:。✧*.。:。*.。✱ ──
°l||l°l||l°l||l°l||l°l||l°l||l°l||l°l||l°l||l°l||l°
✯¸.•´*¨`*•✿ ✿•*`¨*`•.¸✯
•┈┈┈•┈┈┈•┈┈┈
↻ ◁ II ▷ ↺
#آنیا
اینقدر اعصابم خورد بود لباسام رو عوض کردم و رفتم بیرون و بکی فهمید ناراحتم
نمیدونم چرا ولی وقتی رفتم راه برم یکجوری شده بودم قلبم درد میکرد تنگی نفس داشتم و سرم صوت میکشید انگار که از شدت ناراحتی بهت حمله عصبی دست بده بعدش افتادم وسط خیابون و دیگه چیزی یادم نمیاد ولی وقتی پاشدم دیدم دامیان دستمو گرفته و خوابش برده در لحظه خوشحال و ناراحت شدم
خوشحال از اینکه اینقد نگرانمه و ناراحت از اینکه اگر دعوامون نمیشد اگر فقط کمی بهم توجه میکرد اینجوری نمیشدم
اروم دستمو کشیدم و گوشیمو از توی کشوی بغلم کشیدم من تقریبا ۲ روز کامل بیهوش بودم و الان ساعت ۱۲ شب بود
خیلی اروم بلند شدم و یک کت برداشتم و میله ای که سرمم بهش وصل بود رو با خودم کشیدم و رفتم روی پشت بوم
رو پشت بوم احساس ارامش کردم انگار یکی منو با بغل گرم و نرمش اروم کرده بود
که یهو دیدم در پشت بوم باز شد و دامیان به سمت دوید و شروع کرد به اشک ریختن
A:ای خرس گنده گریه برای چی
منو محکم بغل کرد و منم بغلش کردم برای دلداری دادنش نه برای اینکه بخشیدمش دامیان خودشو جمع کرد و گف
D:تو دو روز بیهوشی به علاوه ی دو روزی که پیش بکی بودی الان چهار روزه باهات حرف نزدم
A:خب؟ D:دلم برات تنگ شده بود
دامیان رو کنار زدم
A:میدونی که من هنوز نبخشیدمت
D:اره میدونم ولی مهم اینه که من هنوز دوست دارم چ تو دوسم داشته باشی چ نه
A:دامیان فقط میخوام بهت بگم این دیگه یک بهم زدن موقت نیست فقط میخوام بگم بیا دیگه.......
D:قبل از اینکه بگی بزا یک چیزی بهت بگم ولی قول بده ناراحت نشی چون درست میشه دکترا گفتن خوب میشی
A:مگ...مگه چیشده؟
D:آنیا فقط اروم بهم گوش بده.....تو سرطان داری و......
A:وایسا ببینم گفتی سرطان؟هوهو زندگی چقدر منو دوست داره
D:اروم باش..... A:من ارومم اتفاقا
D:آنیا دکتر ها گفتن دست میشه فقط باید عمل کنی
A:میدونی دیگه از زندگی نمیکشم پس بزار سرطان منو بکشه
D:انیا این چ حرفیه تو هنوز باید زندگی کنی پس لطفا عمل کن
A:قبوله من عمل میکنم
D:همینجوری کشکی کشکی؟
A:نه معلومه D:میدونستم
A:تو باید بهم قول بدی دیگه نزدیکم نشی
D:اما آنیا ما...... A:دیگه مایی وجود نداره
حلقه نامزدیمونو دراوردم و گذاشتم توی جیب روی قسمت سینه تیشرتش و زدم روش
A:این دیگه مال من نیست بنظرم بدش به کسی که لایقش باشه
بعد از این حرفم رفتم سمت دستشویی ها و به محض اینکه وارد دستشویی شدم اشک هام سرازیر شد و در لحظه تمام خاطراتم با دامیان یادم اومد همش مثل یک آلبوم خاطرات ورق میخورد و میرفت
دیگه گذاشتمش کنار و خودمم اینکارو کردم پس دیگه بهش فکر نمیکنم
دیگه برام مهم نیست چون اینقدر ادما ترکم کردن دیگه قبل اینکه بخوان ترکم کنن خودم ترکشون میکنم
رفتم توی تختم و خوابیدم و موقع صبح با پدر و مادر دامیان و بکی صحبت کردم بعدش رفتم پیش دکتر
(H:دکتر)
H:خانم انیا شما میخواید عمل کنید؟
A:بله عمل میکنم
H:ولی بع از عمل تا یک ماه باید یکسری دارو مصرف کنید تا کاملا خوب شید
A:چشم
۳ ماه بعد👇👇👇
#آنیا
از اون اتفاق ۳ ماه گذشته و من و دامیان به طور حتم بهم زدیم و من برای خودم یک کمپانی ایدلی زدم و اونجا کاراموز ها به طور پیوسته تمرین میکنن و دامیان هم همون شرکت پدرش رو اداره میکنه و براتون نگم توی این ۳ ماه از دست کانکی و لایت چی ها کشیدم همش سعی میکنن میخام رو بزنن و اینکه من سرطانم درمان شد و با موفقیت عمل کردم و بعد ۱ ماه کاملا خوب شدم
ولی اوضاع بین منو و دامیان یک جوریه اون سعی نمیکنه مخمو بزنه ولی نمیزاره نزدیک کسی بشم و خب رو مخمه
راستی ماه پیش تولدم بود و من رسما الان ۲۴ سالمه
و راستش خودمم ایدلم سولو اجرا میکنم و الان کمپانی دارم حالا باید برم به کاراموزا سر بزنم
رفتم وارد اتاق شدم و یهو همه پسرا ذوقشون زد بالا
تعریف از خود نباشه من معروفم و به ایدل پسرکش معروفم ولی نمیدونم چرا این اسمو روم گذاشتن
(هیرو:H رین:R هیکاری:K یوتا:Y)
A:سلام پسرا
همه:سلام خانم آنیا
A:شما بودین که قرار بود گروه چهار نفره بشین؟
H:بله
A:خب یکی یکی خودتون رو معرفی کنین
H:من هیرو هستم ۲۶ سالمه لیدر گروه هستم
R:من این هستم ۲۳ سالمه و ووکالیست اصلی گروهم
K:من هیکاری هستم ۲۳ سالمه و دنسر اصلی گروهم
Y:من یوتا هستم ۲۴ سالمه و رپر اصلی گروهم
A:خب از اشنایی تون خوشبختم و یک سوال دیگه دارم اون اینه که چند ساله کاراموزین؟چون خیلی دیر دارین دبیو میکنین
H:من تقریبا ۱۵ سالگی اودیشن دادم ولی بینش ۱ سال استراحت کردم به خاطر دلایل شخصی
R:من ۱۳ سالگیم اودیشن دادم
K:من ۱۲ سالگی اودیشن دادم
Y:من ۱۵ سالگیم اودیشن دادم
A:خب پس هر کدومتون تقریبا ۹ سال از اودیشن تون گذشته الان ۹ ساله کاراموزین.....چرا اینقدر زیاد؟
H:ما میخواستم کمی بیشتر تمرین کنیم و باهم هماهنگ بشیم پس بیشتر از همه کاراموز موندیم
A:خب این خوبه ولی اگر اینقدر باهم هماهنگین زود به موفقیت میرسین حالا بیاین تمرین کنیم برای دبیو تون
همه:چشمممم
دبیوشون شنبه اخر هفته بود و امروز چهارشنبس ولی از اونجایی که اینقدر باهم بودن پس هماهنگن و واقعا هم بودن بعد از اینکه اجراشون رو دیدم مطمعن شدم اینا تبدیل میشن به الماس های کمپانیم راستی اسم گروهشون هم four Town هست که خونده میشه فور تون
بعد از اجرای دوسشون بهشون گفتم روی لیریک هاشون کار کنن و بعد از همه اینا
A:شما خوب بودید پس به تمرین ادامه بدید و سعی کنید اسیب نبینید راستی هیرو با من بیا و شما سه تا ادامه بدید
رفتم بیرون هیرو رو یک گوشه خفت کردم
A:واقعا باید تا این حد پیش میرفتی که ۱۰ سال بیای بخاطر من کاراموز شی؟
H: این ۱۰ سال که چیزی نبود برای تو بیشتر هم صبر میکنم
بچه ها معرفی میکنم رو مخ شماره ۲ ایشون از دوران دبیرستان دنبال منه ولی از وقتی فهمید من با دامیان یک مدت ولم کرد ولی نمیدونستم کاراموز شده و وقتی فهمید من با دامیان بهم زدم مستقیم اومد کمپانی من و از اون موقع مث لایت و کانکی میخواد باهام لاس بزنه
تو دوران دبیرستان سال بالاییم بود البته بگم که یکسال از دامیان بزرگ تره و از حد نگذریم خوش تیپه ولی فکر نکنم ما بهم بسازیم
H:خب مشکل شما چیه خانم مدیر
A:مشکلی ندارم ولی هیرو این زیاده رویه
H:بزا مخت رو بزنم بعد معلوم میشه زیاده روی بوده یا نه
A:هیرو منو تو نمیتونیم باهم باشیم و اینکه فقط تو نیستی که میخوای باهام لاس بزنی ولی اینو میدونی هیچکدومشون موفق نشدن و فقط سه تاتون موندین که بیخیالم نشدین
H:خب اون دوتاهم حذف میشن به زودی و فقط من میمونیم و تو راضی میشی
A:حالا میبینیم
۷۱۱۹ کاراکتر
اینم از این پارتتتتتت
امیدوارم خوشتون اومده باشه فعلا باییییی🤍💕