نفرتی که تبدیل به عشق شد P22

اینم پارت جدید
مرسی از حمایت هاتون ولی بازم کنه لطفا اگر میتونید بیشتر کنید ولی من راضیم
❀•°•═════ஓ๑♡๑ஓ═════•°•❀
•.:°❀×═════════×❀°:.•
♡⑅*˖•. ·͙*̩̩͙˚̩̥̩̥*̩̩̥͙·̩̩̥͙*̩̩̥͙˚̩̥̩̥*̩̩͙‧͙ .•˖*⑅♡
⋅•⋅⊰∙∘☽༓☾∘∙⊱⋅•⋅
#پارمیدا
دیشب بعد از اینکه تیانا و ارشاد باهم رفتن بعد از ۵ دیقه امیر رسید
M:امیر من حالم خوبه چرا اومدی
R:چون یک اقایی زنگ زده که زنم اومده و داره تو بار مست میکنه
M:اما زیاد نخوردم هنوز یک بطری خوردم
R:مطمعنی؟ M:اره بابا
R:پاشو بریم خونه برا امشب بسه
M:باشه بیا بریم ولی منو ببر دور دور بعد بریم خونه
ما دخترا یک خصلتی داریم اونم اینه که به راحتی خونه نمیریم باید حتما یکاری کنیم با دوست پسرامون بعدش بریم خونه
رفتیم تا ساعت ۲ و نیم دور دور کردیم با موتور و بعدش رفتیم خونه
رفتم تو اتاق و در رو بستم تا لباسم رو عوض کنم ولی در باز شد و امیر اومد داخل و منو از پشت بغل کرد
M:چیشده R:دلم برای بغل کرنت تنگ شد
سرشو گذاشت روی شونم و یهو یک گاز ریزی گرفت
M:خیلی دلت میخواد R:اره
چرخیدم و ا ون با ملایمت لب هاشو روی لبام گذاشت و منم از نرمی لباش وا رفتم و بیشتر تحریک شدم منو انداخت رو تخت و روم خیمه زد......
✼✼✼✼✼✼✼✼
صبح با دردی زیر شکمم بیدار شدم و رفتم حموم ولی قبلش یک قرص خوردم و بعد از حموم رفتم صبحونه بخورم که دیدم امیر پنکیک درست کرده
M:مرسی امیر R:خواهش میکنم
گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به تیانا
#تیانا
داشتم با ارشاد بحث میکردم
A:اینم دفاع اخرته T:نخیرررررر
که یهو گوشیم زنگ خورد که گوشیم اسمو بلند خوند پارمیدا بود برداشتمش و جواب دادم
T:سلام سلام M:سلام T:چقد خسته ای
M:اره دیشب تا ۳ بیدار بودیم با امیر
T:من تا ساعت ۳ با ارشام بیرون بودم🤣
M:بدبختو چقد راه بردی
که یهو ارشام بلند جواب داد
A:خیلییییی T:ببین اصلا همینی که هس
پارمیدا خندید
T:خب انگار به توهم خوش گذشته
M:هه اره خوب بود
T:خب راستیی زنگ زدی کاری داشتی؟
M:نه فقط میخواستم بدونم حالت خوبه یا نه راستیییییی آرش گفت میخواد برگرده
T:چی کی بهت گفت؟ M:دیروز بهم گفت
T:مگه تو باهاش قهر نبودی؟
M:خب چرا ولی خب حل شد.....خب من برم که صبحونم سرد شد....بای بای
T:باشه بایییی
ارشام ازم پرسید که
A:چیشده انگار پارمیدا یک چیزی گفت تو عصبی و نگران شدی
T:هیچی فقط....فقط اینکه A:چیشده
T:فقط آرش داره برمیگرده
ارشام خیلی عصبی شد با شنیدن اسم آرش و برگشت و گفت
A:نزدیکش هم نمیشی
T:اما اون داداشته برادر شوهر آیندم مگه میشه ازش فاصله بگیرم؟
A:اما تیانا مگه یادت نیست باهات چیکار کرد و اینکه....
T:ارشام آروم باش اون دیگه حتی نمیتونه بهم دست بزنه
A:قبوله ولی اگر حتی دوباره انگشتش بهت بخوره دیگه من برادری ندارم
خب باید توضیح بدم براتون یا نه؟
فقط اینو بگم که ارش میخواسته بهم تجاوز کنه و تقریبا کرد
۳۱۹۹ کاراکتر
ببخشید اگر کم بوددد
ولی فعلا بای